دلم تنگه برات

بنام او که عشقش بی انتها، مهرش بی پایان ورحمتش بیکران است

دلم تنگه برات

بنام او که عشقش بی انتها، مهرش بی پایان ورحمتش بیکران است

آسمان شب زیباست وستاره ها زیبایی اش را دو چندان می کنند. وقتی به تاریکی اش نگاه می کنم به بزرگی آن پی می برم. ووقتی به آن نگاه می کنم در سیاهی اش که زلال زلال است گم می شوم. وقتی دلتنگی به آسمان نگاه کن. کسی ازآن بالا تو رامی نگرد. کسی که تو را بیشتر ازهمه دوست دارد. وقتی به آسمان نگاه می کنی زمین برایت کوچک وبی معناست. حس می کنی آنقدر بزرگ شده ای که می توانی ستاره ها را بچینی. آسمان شب پاک است و غرق شدن درآن تو راهم به پاکی می رساند. وقتی نگاهش می کنی به تو لبخند می زند. آسمان رازدار خوبی است برای آنان که دوستش دارند وحسش می کنند کویر چقدر سبز است، در برابر حرفهای تو، و آسمان شب چه روشن، در برابر سکوت من. من و تو ما شده ایم، ما ز خود بیزاریم؛ ما همان ترس تو هستیم و همان سقوط من. تو همان سیب درختی که تو را نچیده اند؛ من همان کرم درختم که به تو رسیده ام. تو برای من غذا بودی و دنیا و هوا، من برای تو همان بیماری پوسیده ام. من حیاتم گرو خوردنِ بودن تو شد، تو دوامت گرو سم زدن و کشتن من؛ سیب من؛ زنده بمان؛ کرم را باید کشت. سنگ بر دلت بزن، تا بخورد بر تن من