دلم تنگه برات

بنام او که عشقش بی انتها، مهرش بی پایان ورحمتش بیکران است

دلم تنگه برات

بنام او که عشقش بی انتها، مهرش بی پایان ورحمتش بیکران است


 

به گل گفتم: عشق چیست؟

 گفت: از من خوشگل تر پروانه است

 به پروانه گفتم عشق چیست ؟

گفت : از من زیبا تر شمع است

 به شمع گفتم : عشق چیست ؟

 گفت : از من سوزان تر عشق است

 به عشق گفتم : آخر تو چیستی ؟

 گفت نگاهی بیش نیستم!!




        


 

زندگی منشوریست که به اندازه هر طیفِ برون آمده از لؤلؤ آن ،
 
رنگ در بطن وجودِ دل انسان آید .

 

 

رنگی از جنس محبت یا عشق ، رنگی از جنس تنفر از رشک .

 

 

 

زندگی ، کوچه ای بن بست است که اگر خرق کنی دیوارش ، در

پس آن دیوار، کوچه ای دیگر

 

 هست

 

 

کوچه ای که شاید در کنار جویش کودکی بازیگوش با نوایی پر

شور قایق انداخته بر رود خیال ،

 

 ناخدایش گشته .

 

زندگی چون گنجه ، مملو از رخت آویز، که دمادم در آن همه

مصداق بر این جمله شوند

 

"که اگر نو به میان آید ، کهنه از یاد رود ".


و در آن گنجه هنوز یادگارانی هست  ، هرچند اگر کهنه و

فرسوده شدند ، مملو از خاطره های دورند

 

خاطرات مادر که دمادم تا صبح با نگاهی پر مهر نگران بوده

برای فرزند.

 

یادگاران پدر که دمادم پرشور با دلی مالامال ، از محبت  ز سخا

، نگران قوت است ، نگران فردا .

 

و در آن گنجه پر است از هرآن کس که کنار ما بود، و جز از

خاطره اش رنگ در اعماق وجودمان

 

 نیست.

 

و در این وان افزا روزگاران پی هم میگذرند

 

و دمی پلک زدن میخواهد که برآن خاطره ها پیوندیم .