دلم تنگه برات

بنام او که عشقش بی انتها، مهرش بی پایان ورحمتش بیکران است

دلم تنگه برات

بنام او که عشقش بی انتها، مهرش بی پایان ورحمتش بیکران است

داستان عشق

 

نمیدونم تو را نفرین کنم با این دلم

نمیدونم تو حل مشکلی یا مشکل

 با تو عاشقانه بودن پس چرا؟

حسرت یک روز عشق مونده به دلم

باتو شاهنامه بودم نه غزل

با تو رودخانه بودم نه یک قنات

یک روزی من و تو بودیم وحالا

من و تنهایی یک عمرخاطرات

تو رفتی و سهم ما سفر شد

دل آرومه ما دربه در شد

 

 

تو این غربت پر گرگ و هراس

دارم عین ماهی ها جون میکنم

خستم از تظاهر ایستادگی

جای دندان هزار گرگ به تنم

نه کسی میدونه من چی میخوام

نه خودم دونستم عیب کار کجاست

تا به هرمیگه عاشقی چیه

میگه بگذر عاشقی تو قصه هاست

تو رفتی سهم ما سفر شد

دل آروم ما دربه در شد

 

 

خیال کردم تو هم درد آشنایی

به دل گفتم تو هم همرنگ مایی

خیال کردم تو هم در وادی عشق

اسیر حسرت و رنج و بلایی

ندونستم تو بی مهر و وفایی

نفهمیدم گرفتار هوایی



ندونستم پس دیدار شیرین

نهفته چهره ی تلخ جدایی

تو که گفتی دلت عاشقترینه

دلت عاشقترین قلب زمینه

همیشه مهربونه با دل من

برای قلب تنهام همنشینه



چرا پس دل به تیغ بی وفایی

شده قربانیت بی خون بهایی

نفهمیدی امید ناامیدی



رها کردی دلم رفتی کجایی

ز بس آزار دادی روز و شب دل

دل دیوانه ام آخر شد عاقل

دله غافل شد عاقل دست برداشت

ز امید خیالی خام و باطل

 
سارا تنهاترین