دلم تنگه برات

بنام او که عشقش بی انتها، مهرش بی پایان ورحمتش بیکران است

دلم تنگه برات

بنام او که عشقش بی انتها، مهرش بی پایان ورحمتش بیکران است

 
هوا ترست به رنگ هوای چشمانت


 
دوباره فال گرفتم برای چشمانت


 
اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا


 
قبول کن که بریزم به پای چشمانت


 
بگو چه وقت دلم را ز یاد خواهی بر د

 
 
اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت


 
دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست


 
که مانده در عطش کوچه های چشمانت


 
تمام آینه ها نذر یاس لبخندت


 
جنون آبی در یا فدای چشمانت


 
چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج


 
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت


 
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی آیی


 
 
در انتظار چه خالیست جای چشمانت


 
به انتهای جنونم رسیده ام اکنون


 
به انتهای خود و ابتدای چشمانت


 
من و غروب و سکوت و شکستن و پاییز


 
تو و نیامدن و عشوه های چشمانت


 
خدا کند که بدانی چه قدر محتاج ست 

 
نگاه خسته من به دعای چشمانت
 
غمهایت را روی شن بنویس تا باد آنها را با خود ببرد و شادیهایت را روی سنگ بنویس که هیچوقت تنهایت نگذارد  
 
 دلتنگم
دد
 
 
دلم می خواهد گریه کنم به حال زار این دلم

دلم می خواهد داد بزنم واسه رهایی از خودم

دلم می خواهد پر بکشم به آسمون سفر کنم

روی ابرها بشینم به آدما نظر کنم
 
 

دلم می خواهد داد بزنم همه جا فریاد بزنم

بگم ستاره گم شده خاموش و بی صدا شده

از عشقش جدا شده تازه مثل ما شده

بی نور و بی صدا شده داره حق حق میکنه
 
 
 

اونم می خواهد گریه کنه از این دل بی همزبون

پیش خدا شکوه کنه آره دلش گرفته

مثل من سرشتش طالعش شوم شوم

این دلش پر ز خون میگن بهش غصه نخور
 
 
 
 

اینم یه جور حکمت حکمت اونی که همیشه

بالا تر از ابر من داره ما رو میبینه

واسمون اشک میریزه میگن طاقت نداره گریمون و ببینه
 
 

اونه که می دونه ما داریم فنا میشیم توی راه عاشقی مثل اون خدا میشیم

اگه این کفر ما می خوایم کافر بشیم توی این دنیا ما می خوایم عاشق بشیم