دلم تنگه برات

بنام او که عشقش بی انتها، مهرش بی پایان ورحمتش بیکران است

دلم تنگه برات

بنام او که عشقش بی انتها، مهرش بی پایان ورحمتش بیکران است

برای عزیزترینم ...

 

 

 

بگذار یک بار برای تو از صمیم قلب بنویسم

 

که چقدر دوستت دارم

 

و اینکه چقدر معجزه بود ...یافتن تو

 

شاید ... یک اتفاق

 

اما نه ... آن اتفاق نبود

 

من می گویم تقدیر

 

تقدیری که سالهای سال پیش رقم خورده بود

 

مثل چیزی شبیه سفر زمان

 

من و تو شاید

 

یک روز

 

در مکانی

 

غیر از اینجا که هستیم

 

همدیگر را ملاقات کرده ایم

 

چقدر برای من آشنایی

 

خودت

 

صدایت

 

گرمای وجودت

 

چقدر در قالب ذهنیات من تو جا گرفته ای

 

گفتم که بله را بگو و دوستی مان را افتتاح کن

 

بدون درنگ

 

همچون یک یار دیرین

 

آهنگ توافق از زبانت جاری شد و در آغوش ذهنم جای خوش نمودی

 

برای به تو رسیدن و با تو بودن

 

زمانی

 

به درازای پلک برهم نهادنی کافیست

 

کافیست اراده کنیم

 

تا باهم باشیم

 

و این معجزه ای است

 

که قانون زمان و بعد مکان را در هم می شکند

 

با این که می دانیم برای هم نیستیم

 

اما هستیم در کنار هم

 

و این غنیمتی است

 

سترگ که بودنش را باید گرامیداشت

 

 ....

 

و اینچنین آغاز شد

 

افسانه من و تو

 

.....

 

زین پس از تو

 

و برای تو  خواهم نوشت

 

عزیز دور از برم