-
برای او که میداند
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 14:33
از تو مهربانتر کیست که دردهایم را با او در میان بگذارم و زخمهای دلم را پیش رویش بشمارم؟ از تو آیینه تر کیست که هزار توی روحم را به من نشان دهد، بی آنکه سرزنشم کند؟ در روزهایی که ابرها بی وقفه بالای سرم راه می روند، جز تو چه کسی زیر درخت بید می ایستد و برایم ترانه می خواند؟ در شبهایی که ماه و ستارگان و آتشکده ها و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 14:27
دلم برایت تنگ شده آنقدر که هر لحظه با تمام وجود بودنت را مثل ماهی تشنه به آب طلب می کنم و عطر وجودت را برای همیشه در شش هایم نگه داشته ام تا بهانه باشد که نفس کشیدنم را از یاد نبرم ، چشمانم را صبح ها به اشتیاق دیدن چشم های دل فریب تو باز می کنم و این آرامش وجودت است که مرا هم آرام می کند و لبان شیرینت که همیشه چنان...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1387 14:38
دوستان مدتی است در این فصل دل انگیز، پاییز را به سر می برم وبه جای نغمه سرایی عندلیب دل ،صدایی به جز صدای غوک و کلاغ گوش جانم از آن مشربه نمی گیرد و به همین جهت دل نوشته هایم همه خاکستری وسیاه است و با تمام وجود از تمام دوستان عذرخواهی می کنم که شاید روح لطیفشان را مکدر می کنم. دوستان آرزو می کنم هیچ وقت سو تفاهمی پیش...
-
عشق هرگزنمی میرد
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 09:57
هیچکس با من نیست که صمیمیت دستانم را دریابد و مرا درک کند هیچکس با من نیست که دم پنجره تنایی بنشیند و تماشاگر غم بارش باران باشد و من همان مرغک غمگینم در کنج قفس که تمام سخنش تنهائی است من چنان شاپرک محزونم که با اندازه تنهائی خود غمگینست بالهایم زخمی است اه ای دست نوازشگر باد تو در اغوشم گیر تشنه ی پروازم پر کشیدن به...
-
وبازهم ازعشق ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 09:52
عشق نوعی جنگ است و کسی که برای اولین بار این جنگ را آغاز می کند باید شجاعت جنگیدن را داشته باشد ما کسانی را که به فکرمان هستند به گریه می اندازیم. ما گریه می کنیم برای کسانی که به فکرمان نیستند. و ما به فکر کسانی هستیم که هیچ وقت برایمان گریه نمی کنند. امشب را تا سحر بیدار خواهم ماند به تو فکر میکنم به تو که آمدن و...
-
دوباره سلام
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 07:56
تو اومدی دوباره ؟ ســــــلام ! از دیدنت نه از اومدنت خوشحالم خیلی وقت بود که دیگه سایه ات نگام رو آغشته از عطر حضورت نمی کرد خوش اومدی ای مسافر ! باید بگم چه دیر اومدی یا چه زود دیر می شه.... چه زود خورشید کوله بارش رو بست و رفت چه زود آسمون تار شب خندید و ماه رو پشت دستاش قایم کرد پنجره رو نگاه کن بهش قول دادم که زود...
-
سال نومبارک
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1387 09:07
بنام آنکه دل را با صفا کرد * در آن دل آتش عشقی بپا کرد بهار بهترین بهانه برای آغاز، وآغاز بهترین بهانه برای زیستن است آغاز بهار بر شما مبارک خدمت همه دوستان گلم سلام و عرض ادب سال 87 را به همه شما عزیزان تبریک میگم هوا هوای بهار است و باده باده ناب به خنده خنده بنوشیم و جرعهجرعه شراب در این پیاله ندانم چه ریختی...
-
امان ازدلتنگی
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 14:45
دل من یه قفله اما دست تو مثل کلیده می خوام از تو بنویسم کاغذام همش سفیده یه سوال عاشقونه بگه هر کسی می دونه اونکه دادم دل و دستش چرا دل به من نمی ده ؟ چه قدر دعا کنم من خدا رو صدا کنم من دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده گفتم از عشق تومی خوام سر بذارم به بیابون گفت تو عاقل تر از اینی این کارا از تو بعیده التماس کردم...
-
ولنتاین ، روز عشق
سهشنبه 23 بهمنماه سال 1386 09:23
ولنتاین ، روز عشق قصه - ولنتاین - از کجا شروع شد؟ دقیقا از گل و ماه و ستاره ! حدودای 1700 سال پیش در روم (اونوقت ها شما هنوز به دنیا نیومده بودین!) حاکمی بنام کلودیوس بوده که فکر میکرده سربازای مجرد از متاهل ها قویتر هستن. واسه همینم ازدواج رو ممنوع میکنه تا سربازاش نتوننن ازدواج کنن و بقول خودش قوی بمونن. هر کسی هم...
-
یاهو
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1386 13:36
برخود قرارکرده ام که دیگر شرح هجر را بر دلدار ننویسم تا آسمان دلش همواره آبی باشد و من نیز آسمان دل را به رنگ آبی تعلق خود منقش کنم تا او نیز آبی ببیند. اما سیل اشکهایم این رنگ را از دل می شوید و رنگ لاجوردی که واقعیت دل است را هویدا میکندو من می مانم مستاصل از این رنگین کمان تک رنگ که کمانش از دیروز آشنایی تا به...
-
ازهمه چی خسته شدم
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 13:29
منم یه روزی آرزوی پرواز داشتم اما پرهامو شکستن
-
عاشورا
پنجشنبه 27 دیماه سال 1386 13:53
http://www.iravertex.com/clip.asp?id=142 کلیک کن التماس دعا
-
جالب نه ؟؟؟؟؟ پس عیدتون مبارک
پنجشنبه 6 دیماه سال 1386 13:17
-
عاشقانه ها
دوشنبه 19 آذرماه سال 1386 15:02
غربتِ من با تنِ تو غربتِ کویر و بارون گوشه گوشه ی اتاقم داره ار خونِ تنت٬جون می کنه غربتِ دستِ تو و من غربت خشکی و دریا برای به تو رسیدن ندارم از کسی پروا من همیشه با تو بودم از تو خوندم و سرودم کوله بارِ غصه هات و روی دوشم می کشوندم دلِ من جدا از عشقش گوشه ای غمگین و تنها بی رمق تو خلوتِ خود شده غرقِ خواب و رؤیا...
-
عاشقانه فقط برای تو
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 14:32
خانه ای ساخته ام، روی وارستگی دریاها تکیه بر دامن کوه، سر راه وزش باد بهار خانه ای ساخته ام روی احساس گیاه پای دیوار بلورین بهشت خانه ای ساخته ام ، روی شادابی ایمان وبه رنگ گل سرخ، زیر باران ستاره وبه پهنای جهان خانه ای ساخته ام خاکش از باغ امید ، آبش از شبنم گل، نم نم ابر لب یک رود پر آب،که بود خانه سیال هزاران ماهی...
-
عاشقانه های دل من
دوشنبه 21 آبانماه سال 1386 13:39
برای شفای عزیزدلم دعاکنین التماس دعا عاشقانه ها ی دل من آه! بدان گونه در پایان سفر در گرمای شب دراز می کشم با دلی دردمند می اندیشم که یاری می خواهم . یاری که کنارم بیارآمد کسی که منظورم را بفهمد دستان مهربانی می خواهم تا مرا در بر گیرند امشب به دستان مهربان نیاز دارم آنها را بر شانه هایم می گذاری؟ آنها را بر چشمهایم...
-
عاشقانه ها
چهارشنبه 16 آبانماه سال 1386 14:57
عاشقانه ها برای شفای عزیزدلم دعاکنین التماس دعا زندگیم و از تو دارم جز تو دل به کس ندادم بی تو من خانه خرابم با تو من فصل بهارم هستی تو ،دار و ندارم با تو آسوده خیالم آگهی از دل زارم بی تو معنی سرابم جوونی وعشق به تو دادم جز تو هیچ یاری ندارم وقتی هستی در کنارم بی نیاز بی نیازم حسی نسبت به تو دارم که به هیچ کسی ندارم...
-
خیال
دوشنبه 30 مهرماه سال 1386 13:56
خیال...!!! بزار خیال کنم هنوز ترانه ها مو میشنوی هنوز هوامو داری و هنوز صدا مو میشنوی بزار خیال کنم هنوز یه لحظه از نیازتم اگه تموم قصٌمون هنوز ترانه سازتم بزار خیال کنم هنوز پر از تب تاب منی روزا به فکر دیدنم شبا پر از خواب منی بزار خیال کنم تو دل تنگیات غروب که میشه یاده من میافتی تویی که قصٌه ی طلوع عشقُ گفتی و...
-
باز هم این دل تنگم
دوشنبه 16 مهرماه سال 1386 09:40
سلام عزیز مهربون اجازه هست بشم فدات...؟ اجازه هست تو شعر من اثر بذاره خندهات...؟ شب که میاد یواش یواش با چشمک ستاره هاش اجازه هست از آسمون ستاره کش برم برات..؟ اجازه هست بیای پیشم یه کم بگم دوست دارم؟ تو هم بگی دوسم داری بارون بشم دل ببارم بریم تو باغ اطلسی بی رنج و درد بی کسی بهت بگم اجازه هست گل روی موهات بذارم...
-
همونی که دوستت داره
یکشنبه 25 شهریورماه سال 1386 13:43
بنام تنها خالق هستی بنام او که زیباست و دوستش دارم بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن...
-
ندای عشق
سهشنبه 20 شهریورماه سال 1386 11:51
بنام تنها خالق هستی بنام او که زیباست و دوستش دارم در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم. خدا پرسید: پس تو می خواهی با من گفتگو کنی من در پاسخش گفتم اگر وقت دارید. خدا خندید : وقت من بی نهایت است... در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟ پرسیدم: چه چیز شما را سخت متعجب می سازد؟ خدا پاسخ داد: کودکی شان اینکه آنها از...
-
تقدیم به بهترینم
یکشنبه 18 شهریورماه سال 1386 12:46
تقدیم به کسی که قلب کوچکش همیشه دریایی ست بهت نگفتم تا حالا اینکه چقد دوست دارم اما حالا بهت می گم بی تو دارم کم میارم بهت نگفتم تاحالا که بدجوری عاشقتم بهت نگفتم تا حالا اما حالا بهت می گم داری کجا ها می کشی با این دل در به در و قشنگ مهربون من اینجوری از پیشم نرو بهت نگفتم تا حالا اینکه چقد دوست دارم اینکه چقد آرزومه...
-
برای عزیزترینم ...
دوشنبه 5 شهریورماه سال 1386 19:04
بگذار یک بار برای تو از صمیم قلب بنویسم که چقدر دوستت دارم و اینکه چقدر معجزه بود ...یافتن تو شاید ... یک اتفاق اما نه ... آن اتفاق نبود من می گویم تقدیر تقدیری که سالهای سال پیش رقم خورده بود مثل چیزی شبیه سفر زمان من و تو شاید یک روز در مکانی غیر از اینجا که هستیم همدیگر را ملاقات کرده ایم چقدر برای من آشنایی خودت...
-
میلاد حضرت حجت مبارک
دوشنبه 5 شهریورماه سال 1386 18:51
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه مژده یاران یا اباصالح المهدی میلاد نور مبارک تومی آیـی وانتــظـاراز لغت نامه هاپـاک میشود! سالهاست که به امید آمدنت چشم به آسمان دو خته ایم و ذره ذره جان و دل را به فریاد « العـجـــل» سپرده ایم با آن که نوای « این بقیــه الله» سینه را می سوزاند قلب را به ناله «الغــوث»" امید تپیدن داده...
-
اگر خدا بدهد عمر دیگری ....
دوشنبه 22 مردادماه سال 1386 19:54
اگر خدا بدهد عمر دیگری .... اگر خدا بدهد عمر دیگری .... ای شب به پاس صحبت دیرین خدای را با او بگو حکایت شب زنده داریم با او بگو چه می کشم از درد اشتیاق شاید وفا کند بشتابد به یاریم ای دل چنان بنال که آن ماه نازنین آگه شود ز رنج من و عشق پاک من با او بگو که مهر تو از دل نمی رود هر چند بسته مرگ کمر بر هلاک من ای شعر من...
-
بی تو تنهایم
یکشنبه 14 مردادماه سال 1386 13:34
پاک تر از باران امشب آسمان بارانیست و باران زیباست باران را دوست دارم و تصور میکنم باران نیز مرا دوست می دارد. باران! این دوست داشتن را دوست می دارم زیرا که پیوندیست بین من و تو پیوندی به وسعت آبی آسمان و سپیدی ابرها. این را می نویسم تا به تو بپیوندم چونن پیوند تو نا گسستنی ترین پیوندها -ست. باران! تو ای فراتر از همه...
-
قصه بی پایان دل من
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1386 13:49
رفتی خاطره های تو نشسته تو خیالم! بی تو من اسیر دست آرزو های محالم! یاد من نبودی اما.من به یاد تو شکستم! غیر تو که دوری از من.دل به هیچ کسی نبستم! هم ترانه یاد من باش! بی بهانه یاد من باش! وقت بیداری مهتاب. عاشقانه یاد من باش! اگه باشی با نگاهت.میشه از حادثه رد شد! میشه تو آتیش عشقت.گر گرفتن بلد شد! اگه دوری.اگه...
-
خدایا شفای همه مریضا رو از تومیخوام
پنجشنبه 17 خردادماه سال 1386 14:37
عاشقانه ها امشب تبی غریب تموم وجودت رو گرفته تنت می سوزه و تو نمی تونی هیچ کار کنی همینطوری که این نشستی چشاتو می بندی و با خودت مرور می کنی تموم خاطراتت رو روزهای شاد و پر امید لحظه های پر غم که فکر می کردی دیگه این غم تو رو می کشه لحظه هایی که غم دلت رو به هیچ کس نمی تونستی بگی گریه های پنهونی و لحظه های دلتنگی هر...
-
عاشقانه ها
چهارشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1386 14:08
عاشقانه ها آن شبانگاه که دل بر سر راهت دادم بنده عشق تو گشتم تو شدی بنیادم طالع سعد من از یاد نگاه تو بود چشم زیبای خمارت نرود از یادم با تو بودن چه خوش است آی پریزاد امید مست روی مه تو هستم و اینک شادم در کمینم که شبی بگذری از کوچه دل که من اینگونه به دنبال رهت افتادم نیستم در غم حسرت که تویی یاور من با تو ای افسانه...
-
قصه بی پایان دل من
پنجشنبه 23 فروردینماه سال 1386 08:54
قصه بی پایان دل من عاشقانه ها برای خدای خودم خدایا! ذهنم پریشان است قلبم بیقرار است افکارم شوریده اند و درمانده ام پس رشته زندگیم را به دستهای امن تو می سپارم ......توفان میخوابد و آرامش تو حکمفرما میشود میخواستم گامی بردارم اما وزنه های خواب چنان بر پایم سنگینی میکردند که انگار سالهاست لب بر لب زمین نهاده اند و هیچ...